در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِن یَکَــــادُ الَّـــذِینَ کَفَـــرُوا
لَیُزْلِقُـــونَکَ بِأَبْصَــارِهِــمْ لَمَّـا
سَمِعُــوا الـذِّکْــرَ وَ یَقُــولُـونَ
انَّــهُ لَمَجْنُــونٌ وَ مَـا هُـــوَ إِلَّا
ذِکْـــــــــــرٌ لِّلْعَـــــالَمِیـــــنَ

"خداوند دست از دینش برنمیدارد
و ما دست از تو....حسین جان!"
نوکــــــــر رخ ارباب نبیند سخت است
شب اگر رخ مهتاب نبیند سخت است
لب تشـــنه اگر آب نبیند سخت است

یازهراکربــــ بلا ان شاء الله

پیوندها

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «* حضرت اربابــــ *» ثبت شده است

هر روز و هر شب کلمه و جمله ردیف میکنمـ

لابه لای جملاتم کمی بغض ، کمی اشک

کمی دندان به جگر گرفتنــ هم ردیف می شود ..

قاب عکس اتاق روضه خوان می شود

دو گنید طلا در یک قاب نمک بر زخم سر باز می شود

و باز همان حال شب جمعه ها لحاظ می شود

محبــ شما بیقــــــرار میشود ..

دستهایش به سمت شما دراز می شود ..

بیقرار نوشت :

داشتم بلاگمو  آپ میکردم صدای گوشیمـ ، پدر فلانی فوت شده .. انا لله و انا الیه راجعون تو هق هق گریه هامـ میگمــ ،  دوست خوبم یک جمله خدا صبرت دهد ..

دوستان فاتحه یادتون نره و دعا کنید خدا به دوستم صبر بده ..


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۲۰
کــربــ بلایی محـب
سال پیش یکسالهـــ شده بود عتبات رفتنمــ محرمـ کهـ آمد گفتمـ اربعین پای پیاده می آیمــ ،
آخر میدانی مهربان اربابــــــ میخواستم پاهایم تاول بزند ، یکی یکی عمود ها را طی کنمــ و ..
نشد کهـــــ نشد ..
دل بهانهــ گیرمــ چهــ به روز و شبمــ آورد خدا میدانـــــد ..
هرکهــ مسافر عتبات می شد برای خداحافظی جان بهــ لبمــ می رسید بماند ..
تا اینکهــــــــ هفده اردیبهشت در شهر مهمانی بهـ پا شد ،
آن روز دانشگاه آزاد و روضه خوانی و بارانی چشمان ،
هفت خرداد و یک شماره نا آشنا ،
زمان حرکتــــــ ، هزینهـ سفر و ...
اما نشد کهــ نشد راهی شومــ ...
محرم امسال کوچهـ پس کوچهــ های شهر بوی تربت گرفتــ
شهید گمنام مهمانی در شهر ،
گفتمـــ امضا می شود کربــ بلایمـ ،
اربعین راهی امــ ،
همهـ چیز لیست شد ،
به سراغ لیست می رفتم و کم و زیادش می کردمـ ،
تلاش های من برای رضایت گرفتن بی نتیجه ماند ،
سپردمش بهـ حضرت ارباب و فقط دعا و توسل به ائمهـــــ
در دلمــ امید بود می گفتم معجزه می کنند ،
هشت روز مانده تا اربعین ،
دلم هزار تکهـــــــ شد ،
مهربان اربابــــ دعای عرفهــــــ چیلات آن همهـــــ فریاد ،
روحانی کاروان می گفت همهـــــ ما را مسیر پیاده روی نجف تا کربــــــ بلا می بیند چهــ شد ؟
من بد بد ، اما مهربان ارباب اندازه دو کف دستـــــــ ...



بیقرار نوشت :
مهربان ارباب یادت هست هر کهــ از اول محرم پرسید اربعین راهی هستی ؟
گفتم هرچهــــ یار پسندد ؟
اما مهربان ارباب چطور می توان جا ماند و آرام بود ؟
مهربان اربابــــ دلمــــ پر است ، حسرت کربـــ بلایتـــ بماند چهـــ به روز و شب هایم آورد و می آورد ...
دریافت
دریافت
۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۲۳:۰۵
کــربــ بلایی محـب

خیمهـــ ها بهـ پا شدهـ ،

کوچهــ ، خیابانـــ ها سیاه پوش عزایتــ شدهـ ،

صدای روضهــ خوانــ بهــ گوش میرسد ،

در کوچهــ پس کوچهــ های دلمــ پرسهــ میزنمــ ،

جسممـــ ایـــنـجا زمینـــ گیر شدهــ

روحمــ جای دیگری زمینـــ گیر شدهــ

این راهـــ ها کهــ هر روز از آن گذر میـــکنمــ

نهــ شمــا را بهــ من میرساند نهـــ من را بهــ شمــا

مهربانـــ اربابـــــــ میدانیــ چهــ میگذرد ؟!

مهربانـــ اربابـــــــ  میدانیــ اصلا نمیگذرد :(

آن جــا کهــ شمـا هستیــ اوضاع بهــ راه استـــ

زائـــرها ، مجاورها ، عشاق همهـــ هستند امــا اینجا چهــ ؟!

صدای روضهـــ خوانــ کهــ میــآید فرقی ندارد

از بلند گوی مسجدی باشد یا از خیمهــ ای ...        " روضهــ خوانــ روضهــ سربستهــ بخوانــ "

زنده میـــــشود جلــوی چشمانمــ لحظهـ لحظهـ آن سفر

دو سالــ شدهـ است و هنــــــوز زندهـ ام !!

۳۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۳ ، ۲۳:۳۰
کــربــ بلایی محـب

راهیانــــ غربـــ "چــیـــــلاتـــــــــــ" دعای عرفهـــــــــــــــــ

کولهــــــــ ام گوشه اتاقـ ،

همانند کودکی کهــ اولین بار است میخواهد برود سفر

دلمـــ " ذوق " دارد ...

نمیدانم چطور شد ،

اما همین قدر میدانم کهــ عرفه را دوست نداشتم در شهرمـ باشمـ

مهربانــ اربابـ از چیلات تا کربــ بلا چقدر فاصلهــ است ؟

مهربانــ اربابـ از عرفهـــ تا اربعین چند روز فاصلهــ است ؟

مهربانــ اربابـ اربعین...پای...پیاده...کربــ بلا...

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۲۵
کــربــ بلایی محـب

برای از تو نوشتن با تو حرف زدن
باید وضو گرفتــ ، رو بهـ قبلهـ نشست
دانهــ دانهــ تسبیح را چرخاند
قطرات اشک بچکد روی سجاده
مهربان اربابــ سلامـــ
امشب حرفــهـا دارمـ
دلمـ بهانه دارد ... دلم دلتنگی دارد ...
می بینی امـ از خودم متعجبمــ !
من کهــ بارها و بارها با صدای بلند بر سر دلمــ فریاد زده امـ

حد و مشتق های دلمـ بهـ سوی شمــا میل میکند

اما مهربان ارباب دست دلمـ را محکم تر از همیشهـــــ بگیر ..

"لرزش دست دلمـ را تو بدان"

۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۱۵
کــربــ بلایی محـب