گذشتن از خودت و قشنگترین روزای زندگیت
کنار آدمایی که ساده و بی ریا هستن تو رو تنها بخاطر خودت دوست دارن
وقتی باهاشون حرف میزنی انرژی میگیری
وقتی صدات میکنند
آسمونش با آسمون شهر فرق داره
اونجا کافیه دستات بالا بگیری حس میکنی دستات گرفته
اونجا کافیه اشک تو چشات جمع بشه یا بغض کنی میشینه رو به روت میگه هر چی دلت میخواد بگو
اونجا شباش سرده روزاش گرم
اونجا آرامشه
روز اومدن شبش مناجات امیرالمومنین روی سکو نگاهت به اون بالا
خدا تموم شده ! چه زود تموم شده !
وسایل جمع شد توی مینی بوس
دل کندن سخت بود اما وقت رفتن بود
دلم تنگ شده برای امیرحسین علیرضا مجتبی محمد
کاش میتوستم برم پیششون . . . . .