در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِن یَکَــــادُ الَّـــذِینَ کَفَـــرُوا
لَیُزْلِقُـــونَکَ بِأَبْصَــارِهِــمْ لَمَّـا
سَمِعُــوا الـذِّکْــرَ وَ یَقُــولُـونَ
انَّــهُ لَمَجْنُــونٌ وَ مَـا هُـــوَ إِلَّا
ذِکْـــــــــــرٌ لِّلْعَـــــالَمِیـــــنَ

"خداوند دست از دینش برنمیدارد
و ما دست از تو....حسین جان!"
نوکــــــــر رخ ارباب نبیند سخت است
شب اگر رخ مهتاب نبیند سخت است
لب تشـــنه اگر آب نبیند سخت است

یازهراکربــــ بلا ان شاء الله

پیوندها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یا زهرا (س)» ثبت شده است

در شهر مهــمانی بهـ پا شد

مهمانی لالهــ هــــای گمنامــ

کوچهـ پس کوچهــ های شهر

عــــــطر و بــوی  تربتــ کربــ بلا 

حسینیهـ عاشقان میزبان پنج شهید گمنامــ 

ساعت 11 صبح دوشنبهــ 15 اردیبهشت " دانشگاه آزاد "

دو فرزند حضرت زهرا(س)

* نسیمی جان فضا میــآید بوی کربــ بلا میـــــآید *
مسافران کربــ بلا ...
ذکر یا حسین (ع) و یا زهرا (س)
روضهــ اباعبدالله ...
چشمان بارانی و پراز التماس ...
هوا گرمــ ، آفتاب سوزان
میدانی چند سال استخوان هایشان زیر این آفتاب سوزان بوده است؟
هم وزن روزهای تولدش شده است ... هم وزن علی اصغر امام حسین (ع) ...


۴۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۱۷
کــربــ بلایی محـب

آل عمران آیهـ 104  :

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنها رستگارانند

* شهادت مبارکــ *

برایت واژه ها همــ سوگوارند

برایتــ همهــ ابر بهارنــــد

آسمانی گشتیـ و در محضر خوبانیــ

در محضر خوبانـــ دعــآ گوی ما باش

این روزها برای مادرش روضه نخوانید
از حسین بخوانید علی او میشود علی اکبر حسین ... اربا اربا
از زهرا برایش بخوانید
یاد ضربه ی ناغافل ... اورا میکشد
برای مادرش روضه نخوانید

دل نوشت :

" مادر دو بخش دارد و قصه بی مادر ما از پشت در شروع شد "

بیقرار نوشت :
صدای روضه مادر فضای اتاق کوچکم را گرفته اما نهــ دستانم را یارای نوشتن استـ

نهــ کلمهــ و جمله ای در ذهنم برای فریاد عمق درد و بغض هایمــ دارمـ ....

ما زنده به لطف و رحمت مادرمــان زهرائیمـ

مامور برای خدمت مادرمــان زهرائیمــ

روزی که تمام خلق حیران هستند

ما منتظر شفاعت مادرمــان زهرائیمــ

" ایامــ فاطمیهــ تسلیتـــ "

التماس دعــای فراوان فراوان 

دریافت

۴۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۲۷
کــربــ بلایی محـب
از کوچهــ پس کوچهــ های باریک کهــ میگذرم بغض میکنمــ
محرم دلم تمام نشده و دلمــ پیراهن عزای فاطمیه بر تن کرده است
روضه خوان ، روضه میخواند روضهــ مادر . . . .
پدر و دست های بستهــ
درب نیمــــ سوختهــ
مادر میان کوچهـــ
پهلوی شکستهــ
فکر میکنمــ مادر کهــ از دنیا برود اول از همهــ بابای خانهــ یتیم میشود . . .
درد دل با علمدار شهر :
در شهر مهمانی استــ
خوب میدانی چقدر منتظر بودمـــ
روز شماری نکردم اما بهــ ثانیهــ ، ثانیهــ ها التماس کردمــ
راهمــ نمیدهیــ اما این بغض ها هم همین روزهاست که خفهــ ام کند
نگاهم کنـــ . . .
اشک هایمــ می چکد اما انگار چیزی در گلوستــــ . . .
امشب خوش بگذرد اما این داغ تا بهــ ابد بر دلمــ میماند
همیشهــ دعایمــ میکنیــــ امشب را سفارشی
برای دلمــ ، جراحت های روحمــ ، بغض های سر باز نکرده امــ ، جسم پر گناهمــ و  . . .
" اَمَّن یُّجیبُ " بخوانـــ . . .

بیقرار نوشت :
الله اکبر اذان استــ میروم روزه امــ را افطار کنمــ
میدانی هیچ چیز از گلویمــ پایین نمی رود
فقط کاری کن برایمـــ
20 دی نوشت :
روزی ما مراسم علمدار شهر شد . . .
بماند چهــ شد و چگونهـــ . . .
دعا گوی همهــ دوستان اگر قابل بدانید بوده امــ . . .
۲۴ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۲ ، ۱۷:۱۹
کــربــ بلایی محـب

زهرا یادت میاد نبی هروقت میبوسیدت میگفت...بوی مینوت منو کشت
زهرا شـب عـروسیـمون طلعت روت بـود و حـالا ...حسرت روت منو کشت
زهرا امـروز توی حیـاط بگـم چه چیــزایی دیــدم ... آب و جاروت منو کشت
زهرا ببیـن آدم و بـه چـه کـارا وادار مـی کـنـی... ساخت تابوت منو کشت

یازهــــــــــــــرا(س)

آیت الله کوهستانی رفع الله درجاته:«مصیبت حضرت زهــرا (س)برای ائمه(ع)خیلی سخت است، هرگاه مشکلات و حوایج بزرگی داشتید به آن حضرت متوسل شوید،چــون خوانـــدن مصیبت حضرت زهرا(س)بر ائمه خیلی سخت می گــذرد.»

پ.ن:چشمانت بارانیست میدانم میان بارانی چشمانت دعایم کن بانـــــــــــــو!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۴۹
کــربــ بلایی محـب
مردک پست که عمــری نمک حیـــــدر خورد
نعـــــره زد بر ســـر مــادر به غرورم برخورد

ایـســـتادم بـــه نوک پنجــــه ی پا امـا حیــــف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

هــرچــــه کــردم سـپــر درد و بلایـــش گردم
نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد

آه زیـنـب تــو نـدیـــدی! بـه خــــــدا من دیدم
مـادرم خــــورد به دیوار ولی با ســــر خورد

ســیـــــلی محـــکـــم او چشـــم مرا تار نمود
مــــادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد

حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد
بـاز زیـنـب غـــــم یـک مرثیــــه ی دیگـــــر خورد

قصـــه ی کوچـــه عجـیب است عزیـزان اما
وای از آن لحظـه که زهـــرا لگـدی از در خورد
 


پ.ن:خدایا هیچ یک از اعضایمان را در راه گناهت توانا مگردان.

**اللهم العجل لولیک الفرج**

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۲ ، ۲۱:۵۳
کــربــ بلایی محـب