در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِن یَکَــــادُ الَّـــذِینَ کَفَـــرُوا
لَیُزْلِقُـــونَکَ بِأَبْصَــارِهِــمْ لَمَّـا
سَمِعُــوا الـذِّکْــرَ وَ یَقُــولُـونَ
انَّــهُ لَمَجْنُــونٌ وَ مَـا هُـــوَ إِلَّا
ذِکْـــــــــــرٌ لِّلْعَـــــالَمِیـــــنَ

"خداوند دست از دینش برنمیدارد
و ما دست از تو....حسین جان!"
نوکــــــــر رخ ارباب نبیند سخت است
شب اگر رخ مهتاب نبیند سخت است
لب تشـــنه اگر آب نبیند سخت است

یازهراکربــــ بلا ان شاء الله

پیوندها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لایی روبار*بهشت روی زمین*» ثبت شده است

و هجرت مقدمه جهاد است ...

قرآن را می گشایمـ چشمانم میخورد به این آیه :

وَجَاهِدُوا فِی سبیل اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه  

و در راه خدا آنچنان که شایسته اوست جهاد کنید"سوره حج آیه 78"

این آیه میشود سرآغاز راهمـ

فصل رفتن فرا رسیده است ، بار سفر را می بندمـ

تمام توانم را جمع میکنمـ

و با اندک تجربه جهادیمــ راهی میشومــ ...

 " شهید تهرانی مقدمـ برایمان دعا کن "

۱۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۰
کــربــ بلایی محـب
دلم برای آسمانت تنگ است...

دلم برای شهدایت تنگ است...

دلم برای بچه های روستایت تنگ است...

دلم برایت تنگ شده است...

لایی رودبار مرا بخوان...

انتظار زیادی است؟

میخواهم ۴۸ ساعت درب آسمان به رویم گشوده شود!

لایی رودبار خسته ام...

از زرق و برق این شهر فریبنده و آدمهای رنگارنگش خسته ام...

باز میخواهم خاکی شوم ...

باز میخواهم کودکان روستا صدایم کنند...

باز میخواهم در تو قدم بردارم...

باز میخواهم فراموش کنم آنچه به روزم آمده...

باز میخواهم بر دستان مادر شهید سورتچی و دارابی بوسه بزنم

و با زبان مازندرانیش دعایم کند و برات کربــــ بلایم امضا شود

لایی رودبار بهشت روی زمین مرا بخوان....

پ.ن:خسته از تمام روز مرگی هایم دوس دارم از شهرم بروم به میان مردمی که صداقت در کلامشان موج میزند و دوری از خانه وخانواده و امکانات رفاهیت را حس نمیکنی!آری من دلم تنگ است!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۲ ، ۱۵:۴۶
کــربــ بلایی محـب

گذشتن از خودت  و  قشنگترین روزای زندگیت

کنار آدمایی که ساده و بی ریا هستن تو رو تنها بخاطر خودت دوست دارن

وقتی باهاشون حرف میزنی انرژی میگیری

وقتی صدات میکنند

آسمونش با آسمون شهر فرق داره

اونجا کافیه دستات بالا بگیری حس میکنی دستات گرفته

اونجا کافیه اشک تو چشات جمع بشه یا بغض کنی میشینه رو به روت میگه هر چی دلت میخواد بگو

اونجا شباش سرده روزاش گرم

اونجا آرامشه

روز اومدن شبش مناجات امیرالمومنین روی سکو نگاهت به اون بالا

خدا تموم شده ! چه زود تموم شده !

وسایل جمع شد توی مینی بوس

دل کندن سخت بود اما وقت رفتن بود

دلم تنگ شده برای امیرحسین  علیرضا مجتبی محمد

کاش میتوستم برم پیششون . . . . .

نگاهتان حرف ها داشت ! برای خداحافظی نیامدید !

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۳۷
کــربــ بلایی محـب