جامانده ..
برسد به دست مهربان اربابی که همیشه و همه جا دستم را گرفته است
مولای مهربانم سلام..
مُحَرَمْ تمام شد اما من هنوز مانده ام در روضه ی شب عاشورا همان زمان که روضه خوان غلاف روضه می خواند اما من نمیدانم چرا چیز دیگری می شنیدم در گوش هایم چیز دیگری تکرار می شد و جلوی چشمانم چیز دیگری می دیدم..
اول صفر ..
حالا دانه دانه خاطره می افتد در چشمانم،
دانه دانه بیقراری و دلتنگی و بغض ..
سال پیش که اسممان را در سایت نوشتیم در کمال ناباوری بودم اما امسال هر بار تلویزیون اسم سایت و نامنویسی را میآورد کمی بغض می کردم..
سال پیش اربعین راهی شدنمان همانند خوابی بود خوابی که اصلا بیدارشدن از آن را دوست نداشتم اما امسال هم انگار خواب میبینم که راهی نشده ام و گذرنامه ام گوشه ای خاک می خورد
سال پیش هر چه به اربعین نزدیکتر می شدم بیقراری ام بیشتر می شد اما امسال نه تنها بیقرار تر می شوم حال و روزم بدتر از روز قبل می شود و این بغض ها گلو گیرتر میشود و جان به لبم میرساند
سال پیش یادداشت می کردم تمام وسایل مورد نیاز را اما امسال انگشتر عقیق ، کوله ، چفیه ، آن شال سبز و... شده نمک روی زخمم
سال پیش قدم به قدم به شما نزدیکتر می شدم اما حالا هر چه می دوم کمتر می رسم به شما
سال پیش عمودها را می شمردم تا برسم به وطنم اما امسال دور از وطن افتاده ام..
سال پیش زائرت بودم اما امسال جا مانده ام از قافله زائران اربعین
سال پیش هر جا را نگاه می کردم اشک امانم را می برید اما امسال..
سال پیش وقتی به کربلا رسیدم زانوانم به زمین خورد و گنبد علمدار کربلا را تار می دیدم اما امسال..
مهربان ارباب سخت است جا ماندن و کرببلا را ندیدن از همه سخت تر حمل این کوله بار دلتنگی و خاطرات است
مهربان اربابم جا ماندن دارد مرا از پا در می آورد
مهربان ارباب نگاهم کن تا این درد کمی تسکین یابد..