در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِن یَکَــــادُ الَّـــذِینَ کَفَـــرُوا
لَیُزْلِقُـــونَکَ بِأَبْصَــارِهِــمْ لَمَّـا
سَمِعُــوا الـذِّکْــرَ وَ یَقُــولُـونَ
انَّــهُ لَمَجْنُــونٌ وَ مَـا هُـــوَ إِلَّا
ذِکْـــــــــــرٌ لِّلْعَـــــالَمِیـــــنَ

"خداوند دست از دینش برنمیدارد
و ما دست از تو....حسین جان!"
نوکــــــــر رخ ارباب نبیند سخت است
شب اگر رخ مهتاب نبیند سخت است
لب تشـــنه اگر آب نبیند سخت است

یازهراکربــــ بلا ان شاء الله

پیوندها

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

شهید سید مجتبی علمدار 11دی 1345 در شهرستان ساری متولد شد. شهید علمدار در سن 17 سالگی به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال 1362 به کردستان رفت.

سید مجتبی برای اولین بار در عملیات کربلای یک شرکت کرد و مدتی پس از آن وارد گردان مسلم بن عقیل در لشکر25 کربلا شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند. او در عملیات کربلای 4و5 نیز حضور داشت، در کربلای 8 مجروح شد و مدتی بعد به جبهه بازگشت و در عملیات کربلای10 در جبهه شمالی محور سلیمانیه- ماووت شرکت نمود.

سید مجتبی علمدار در سال 1366 مسئوولیت فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل - از گردانهای خط شکن لشکر25کربلا- را برعهده گرفت و در عملیات والفجر10نقش آفرینی موثری داشت.

شهید علمدار در سه راهی خرمال، سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را ازخود نشان داد و از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بشدت مجروح شد. سید مجتبی در دی ماه 1364، در عملیات والفجر 8، به شدت شیمیایی شد.

شهید علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد و علاوه بر این مسئولیت در واحد تربیت بدنی لشکر بعنوان عضو اصلی هیأت رهروان حضرت امام (ره) هم انتخاب شد.

حاج سید مجتبی علمدار که مداح اهل بیت هم بود سرانجام در اوایل دی سال 1375 به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بی هوشی کامل هنگام اذان مغرب روز 11 دی به شهادت رسید. 

شهید سید مجتبی علمدار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۰ ، ۲۲:۵۱
کــربــ بلایی محـب

دیشب یه خوابی دیدم صبح که پاشدم هی تکرار میکردم

یه عالمه شهید

تشییع جنازه

خیلی شلوغ

فقط تو چفیه ها استخوان و پلاک

گریه های مادرشون

گریه های بی امون خودم

هی تو خواب با خودم تکرار میکردم تا حالا تشییع جنازه شهید نرفته بوودم

هی میگفتم من میخواستم بیام شلمچه دیگه راحت فریاد میزدم

فریاد مادرای شهدا بلندتر بود

نمیدونم سید صدا کردم یا نه

ولی یه عالمه از دوستاش اومده بودن

هرچی فکر میکنم هیچی سر در نمیارم

صبح تا حالا هی تو ذهنمه

شهدا شرمنده ام

شهدا دوس دارم بیام شلمچه

وقتی هلالی تو مداحیش میگه :

شلمچه سرزمین عشق و ایثار

دیار عاشقانو کوی دلدار

شلمچه جلوه کربلایی چو گلزار شهید نینوایی

شلمچه اولین تفضیل عشقی

به گویا بهترین تعبیر عشقی

شلمچه باغ زیبای شهادت

شلمچه محومردان شجاعت

شلمچه جلوه گاه دیدن یار

تویی احیاگر غاموص ایثار

شلمچه قصه هایت ناتمام است

چنان چه غصه هایت نا تمام است

شلمچه غصه ها در سینه داری

برایم قدمت دیرینه داری

شلمچه کو شقایق های عاشق

شهادت پیشه گان گشته لایق

شلمچه از برادرهای بی سر 

برایم قصه خوان از وصل دلبر

انشا الله همیشه زنده باشی شلمچه

شلمچه شاهد عهدالستی

صنایت میکنم تا زنده هستی

شلمچه عاشقی سرگشته ام من

که در کوی بلا بشکسته ام من

باید گذشتن از دنیا به آسانی

باید محیا شد از بحر قربانی

باچهره خونین سوی حسین رفتن

زیبا بود این سان

معراج احسانی

داداش سید یادته غروب پنجشنبه ؟؟؟ هر وقت این مداحی گوش میدم یاد اون غروب میفتم غروبی که چادرم خاکی شده بوود اشکام بند نمیومد داد بچه ها این بود ۲۷۵ کیلومتر تا کربلا فریاد خودم داداش همه یکبار اومدن برات کربلا گرفتن من سومین بارمه اما برات کربلام امضا نشده سید یادت میااد خواهر شهیده گفت برید بزارین با داداشم حرف بزنم یادته راه میرفتم میگفتم من داداش ندارم سید یکی گفت سید داداشته از اول سفر همه بهم میگفتن سید هرچی هم میگفتم سید نیستم اونا میگفتن سید وقتی گفتن سیدمجتبی دیگه اونقدر داد زدم صدام در نمیومد سید اون غروب یادم نمیره غروبی که تو شدی داداشم منم شدم آبجی کوچیکت نوشته خادم الشهدا یام نمیره خواهر کوچک سیدمجتبی بمان

خوب میدونم خواهر خوبی نیستم ............

سید آبجیت هوای غروب شلمچه کرده.....

سید منو ببخش.....

درست چند روز بعد تشییع جنازه یه جانباز بووود یه شهید  یعنی سید میخواس بهم بگه تو این تشییع جنازه شرکت کنم؟؟؟اون روز به مادر سید علی دوامی گفتم حاج خانوم خوش بحال این شهید الان دوستاش میان پیشش اما ما چی؟ مادر سید علی گفت دخترم مطمئن باااش شهدا انقدر بزرگن که میان پیشتون یعنی میشه ؟؟؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۰ ، ۱۰:۰۵
کــربــ بلایی محـب