در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

در هوایتــــــ بیـــ قرارمـــ

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِن یَکَــــادُ الَّـــذِینَ کَفَـــرُوا
لَیُزْلِقُـــونَکَ بِأَبْصَــارِهِــمْ لَمَّـا
سَمِعُــوا الـذِّکْــرَ وَ یَقُــولُـونَ
انَّــهُ لَمَجْنُــونٌ وَ مَـا هُـــوَ إِلَّا
ذِکْـــــــــــرٌ لِّلْعَـــــالَمِیـــــنَ

"خداوند دست از دینش برنمیدارد
و ما دست از تو....حسین جان!"
نوکــــــــر رخ ارباب نبیند سخت است
شب اگر رخ مهتاب نبیند سخت است
لب تشـــنه اگر آب نبیند سخت است

یازهراکربــــ بلا ان شاء الله

پیوندها

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد دل باسید» ثبت شده است

روزهایمـــــ میگذرد مثل دیروزمــــ . . .
و آنقدر یکـــــــنواختــ کهـ . . .
نمیدانمــــ کی معجزه میکنیـــ ؟!
از یار سخن میگفتـــــــ ، از حرم و صحن و سرایشــــ . . .
چهـــ سخت بود مانع شدن از ریزش اشکهایمــــ . . .
تا کسی با خبر نشود از حال و روز دلمـــــ . . .
خبری در را هست اربابمـــــ  ؟
زائری در راه ، زائری بازگشته از سفر . . .
اما من چهــــــــ ؟
فریاد حبس میکنم . . .
بغض میخورم . . .
آهــــــــــ . . .
درد دل با سید نوشت :
علمدار شهرم کجایمـــــ ؟
داداشمـــــــ سلامـــــ
داداشمـــــــ حال این روزهامو میبینیــــ ؟
داداشمـــــــ دارمــ کمـــ میارمــ !
داداشمـــــــ  میآم دستامو میزارم روی یه قابـــــ عکس
یه قاب عکسی که دو تا گنبد طلا توش جا شدهــــ
هیـــــــــــ چشمــــــ میبندمــــــ و باز میکنمـــــــ . . .
کارمـــــ التماسهـــــ . . . التماس به طفلـــــ ربابهــــــ . . .
داداشمـــــــ میشهــ منو با خودت ببری عتبات ؟!
داداشمـــــــ خیلیــــــ سخته جا موندن از قافلهــ
داداشمـــــــ خیلیــــــ سخته دیدن زائرهــــــآ
داداشمـــــــ خیلیــــــ سخته بدرقه زائرهـــــآ
داداشمـــــــ دیگهـــــ آروم و قرار ندارم !
بیقرارنوشت :
فقطـــــ دعایمـــــ کنید . . .
دریافت
۴۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۱۹:۰۱
کــربــ بلایی محـب
دیدن عکس دختر سه ساله اتـــــــ بارانی ام کرد
نشسته ام میگویم اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلکــــ
شهید ، مدافع حرمـــــــ
شهر بوی خانومــــــ "بانوی صبوری" گرفته!
دلتـــــــ برای دردانه سه ساله اتـــ تنگ شده بود !
پدر...حرم...دختر...
دردانه شهید مستندساز و خبرنگار هادی باغبانی
خانومـــــــــ مراقبت استــــــــ
عمه سادات سپر بلا برایت میشود
عمه سادات آغوشش باز است برای هق هق گریه هایت!
دلم هوای نوشتن دارد برای برادر شهیدم
"مداح اهل بیت جانباز شهید حاج سید مجتبی علمدار"

داداش اینجا اوضاع خرابهـــ ، بدجور گیر کردیم تو میدون مین گناه ، وضعیت قرمزه. . .
بچه ها دارند سعی میکنند اما فایده ای نداره !!
سالهای پیش شهید سید علی دوامی  ، دانشجوی شهید حسین بهرامی ، دانشجوی شهید شهرامعلی بنار ، شهید ابراهیم هادی ، شهید حاج ابراهیم همت ، شهید حسین خرازی و . . . .
و چند روز پیش مدافع حرمـــــــ شهید هادی باغبانی
دروازه شهادت باز است و ما اینجا نشسته ایم . . . . .
میدونم قرارمون این نبود !
قرارمون این بود هروقت شیمیایی گناه زدن ماسک تقوا بزنیم
اما من  . . . . . .
دلم خیلی تنگ شده . . . .
داداش بالگرد شفاعتی ، آمبولانس توبه ای چیزی بفرست برامون
وضعیت اینجا خیلی خرابهــــــ ، مجروح های قلبی خیلی زیادند
نیاز به خون عشق خدا داریم ، نمیشه با چفیه زخم دلها بست نیاز به کپسول ایمان داریم
داداش یه کاری کن . . . .
علمدار شهر ساری کاری کن
نَفَسمون بالا نمیاد . .
حبّ نفْس فشار میاره به قلب . . .
هوای اینجا اصلا قابل تحمل نیست . . .
آرپی جی های توکلّمون تموم شد . . .
فشنگ های توسلّ هم ته کشید . . .
رمز شب نافله هم یادمون رفت . . .
باید چی کار کنیم ، کم آوردیم
یه راهی پیش پای ما بزار
نفربرهای نفس مطمئنه اشکال فنی پیدا کردن ، چند قدم نرفته وا می ایستند. . .
حرف خیلی زیاد ، ولی دشمن غفلت ازکمین اومده بیرون. . . 
سرنیزه وسوسه دستشه
ای کاش می تونستم جلوش بمونم . . .
دعا کن کم نیارم !
بیقرار نوشت : دعا کنیم شهید بشیم ، دعا اثر دارد اما حرکتی کنیم کاری کنیم !
وقتی از رسانه ها اسمــــ شهید میاد چشمان بارانی . . .
خدایا روزی ما شهادت کن ، خدایا در  شناسنامه ما مهر شهید شد بخورد انشاالله!
یازهرا کربـــ بلا ان شاء الله
۴۸ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۰۵
کــربــ بلایی محـب

داداش سید حال زمین خورده ها حال اوناییکه کمرشون شکسته حال اوناییکه دست به کمر میگیرن خوب متوجه میشی داداشی خواهر ۲۲ ساله تو اینروزا دست به کمر میگیره!!!! اینروزها تو شهر که گم میشم یهو متوجه میشم میبینم پیش توام ! راس همون ساعت ، ساعت دلتنگی من و تو ظهر هاست!چقدر دلم میخواد بیام پیشت بعد باهم بریم مسجدجامع نماز ، داداشی دلم خیلی گرفته!!!خیلی خسته ام ! خستگی جسمی و روحی !!! ممنون از اینکه منو با خودت بردی لایی رودبار ۴۸ ساعت ! دقیقا ۴۸ ساعت!داداشی باید میگفتم یه عالمه زمان نباید میذاشتم!!!!!داداش آبجی کوچولوت بیشتر از همیشه به کمکت احتیاج داره !!! میدونم داری نگام میکنی ! میدونم به دستای بی رمقم توان نوشتن خودت دادی!داداشی،داداش سید آبجی تنهاست !دعا کن برای آبجی..!

کــربـــ بلایی!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۲ ، ۲۲:۲۴
کــربــ بلایی محـب

چطور جواب اشک هایم را میخواهی بدهی؟

بچه های جهادی را جمع میکنی من اضافی ام؟

این است رسمش؟

من جهاد میخواهم !

من که پنجشنبه با نگاهم همه حرفها را گفتم ...!

باشد نگاه نکن ....

باشد سکوت کن ....

باشد تنبیه کن!

مرا راهیان نمیبری !

مرا جهاد نمیبری!

مرا با خودت چندیست هیچ کجا نمیبری !

میگویی با پای دلت بیا!

سیــــــــــــد داداشی یادم میآوری جهاد پارسال را !

سید یک سوال چطور دوستانت پر کشیدند تو توانستی دنیا را تحمل کنی؟

سید خیلی سخت است رفیقان بروند و تو از قافله جا بمانی!

بیـــــــــــــــــقـــــــــــــــراری هم برای خودش عالـــــــــــمی دارد !

فقط امشب یک چیز را یادت بیاید ....

شب آخر حرم سقای کربـــــــ بلا و آن استخاره و قول علمدار کـــــــربـــ بلا ....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۲ ، ۲۲:۲۱
کــربــ بلایی محـب

دلــــــــم را راهی حوالی تـــــــــــــــو میکنم

دریاب بی قـــــــــــــــــــــــــــــــراری ام را.....

+ عتبات یادی از دلم کرده

نجف ایـــــــــوان طلا

کــــــــربـــ بلا حـــرم ساقــــــی بین الحــــــــــرمین  حرم اربـــــــاب

کاظمین دنبال سقــــــــاخونــــــه

سامرا بارون ببار!

خدایا دریـــــــابم!!!

++ علمدار شهرم اثبات کردی بودنت را ممنونم که تنهایم نگذاشتی ونمیـــــگذاری !!!

نوکــــــــر رخ ارباب نبیند سخت است

شب اگر رخ مهتاب نبیند سخت است

لب تشـــنه اگر آب نبیند سخت است

کربـــ بلا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۴
کــربــ بلایی محـب