چهل روز گذشت . .
هر که نسبتی دور یا نزدیک با حسین داشت، راهی شد و من نشسته ام لب
مرز خسروی خسران و به تبر تیز گناهانی فکر می کنم که با همین دست های خود،
ریشه های نسبت را با نهایت بی رحمی قطع کردم سرنوشت هر که منسوب به حسین (ع) بود با منصوب شدن به همراهی قافله عشق، معلوم شد همه راهی شدند و باز چون
هر بار، حسرت نصیب این بی نصیب جا مانده و درمانده و بی نای بی دست و
پایِ غافل نکره نالایق مجهولُ الهویه شد غم محرممان خیمه عاشورا به چله
رسید و من چله نشین اما به قافله تو نرسیدم همه رفتند و تنها ما ماندیم ، همه رفتند ما تنها ماندیم ، همه رفتند و ما ماندیم تانصیبمان ازچله غم،اینبار چله بغض باشدهمه پرکشیدند وماباپروبال شکسته نشستیم . . .
"سید محمد رضی زاده"
جـــــــــــا مانده های قافلــــــــــــــــه اربعین
آقــــــــــا دوای درد و دل خــــــــود کجا کنند
جا تنگ بوده است و یا مـــــــا اضافه ایمــــــ
مردمـــ به چشمـــــــ طعنه نگاهی به ما کننـد
باشـــــد اربابــــــ کربـــــ بلا مال خوبــــــــ هـــا
بـــــــد ها بگــــــــــو که عقده دل با چه وا کنند
بیقرار نوشت :
اربعین شد ، لایق دیدارش نبودمـــ . . .
آن همهــ جمعیتـــ . . .
چقدر دلم میخواست من هم یکی از زائران اربعینت باشمـــ ..
اربعین کربـــ بلا . .
کربــ بلا دلم برایت خیلی تنگـــــ است . . .
بانوی صبوری ام سرت سلامتـــــ . . .
در مسیر پیاده روی نجف تا کربــــ بلا ، صحن و سرایت . .
اندکی جا برای من گنهـــ کار نبود؟
باشد صبر میکنمـــ . . . آنچنان که تشنگان بر دوری آب صبر می کنند . . .