اذن نوشتن میدهی مهربان اربابمــ؟
چند صباحیست میخواهم دلتنگی هایم را مکتوب کنم
اما دستم نه تنها به نوشتن نمی رود بلکه تمام حرفهایم اشک میشود و می بارد
این شب و روزها حرفهای بسیاری دارمــ
قدر سه سال فریاد در سینه حبس کرده امکجا فریاد کنم حرفهایم را ؟
مهربان ارباب میدانی چهــ گذشته است و می گذرد بر من ؟
برای نوشتن هر کلمه و جمله جان به لبم می رسد
نمیدانم امسال محرم را تاب می آورم یا نه..
سنگین شده ام .. آنقدر سنگین از این بغض های سر باز نکرده ام که حد ندارد
مهربان ارباب اربعین کربـــ بلایم نبری میمیرم ..
نگذار جا بمانم ..
سه سال فراق ذره ذره آبم کرده است
جان بر روح و جسمم نمانده ..
مهربان ارباب این نامه ی مکتوبم پر از التماس است
جان مادرت زهرا ..