چند روزیست میخواهم بنویسم از شما و امشب قلمم به حرکت در آمد
قصه بی مادری ما سر دراز دارد
قصه بی مادری ما از پشت در شروع شد
انگار کسی روضه میخواند در دل
درب خانه را می زنند میرود در را باز کند
خانومی که پدر از دست داده . . . .
سیاه پوش پدر است . . . .
هیزم آورده بودند ، آتش شعله کشید
درب سوخته ، محسن سقط شده
مادر میان کوچهــــــــــــــــــــ
نمیگذارم علی
(ع) را ببرید
مولایم علی
(ع) دست های بسته
پهلوی شکسته ، سیلی ، گوش و گوشواره ، چشمان کم سو
حسن
(ع) مادر راه خانه از این طرف است
کار مولایم علی
(ع) تمام شد ان لحظه که همسرش
امانت پیامبر را با آن حال و روز میان کوچه دید
کاش نجار اون میخ خم می کرد تایه کم درد شیعه کم می کرد
بیقرارنوشت:
ولادت حضرت معصومه
(س) و روز دختر مبارکـــ
هدیه خانوم به همه براتــــ کربــــ بلا امسال ماه محرم شب جمعه انشاالله
مداحی نوشت :
دلم برای امیرالمومنین تنگ است . . .
حال و هوای نجف دارم . . . نگاه نافذ مولا . . . .
دریافتهوای شهر نوشت:
هوای شهرم بارانیست میدانی؟باران ببار با تو خاطره ها دارم . . .
بین الحرمین باران ، سامرا باران . . . . باران و چشمان بارانی کجاست حرم؟!
دریافت