میعادگاه عشــــــــاق
سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۸:۴۵ ب.ظ
از روز ازل دلبر ما " حضرت زهرا "
این پای شما این سر ما " حضرت زهرا "
افسوس که با خاک همه انس گرفتیمــ
بسته شد بال و پر ما "حضرت زهرا "
روضهــ خوان غلاف روضهــ بخوانـ
مکتوب میکنمــ کمی از روضه را ..
کوچهــ پس کوچهــ های مدینهـــ
دنبال خانه امیرالمومنین میگردیمــ
نشانهـ اش ؛ درب نیم سوختهـ و ...
درد دل با علمدار شهر :
دلم در کوچه پس کوچه های مدینه زمین خورده است
سیلی نخورده امـ اما تمام جسم و روحم درد میکند
در و دیوار دلم به هم خورده است به هم ریخته است احوالمـ ..
شهید باغبانی
کربــ بلا رفتهـ حال کربــ بلا رفته را خوبــ درک می کند
چهـ سری است نمیدانمــ !!
اما ساعت های کنار شما بودن چشم بر هم زدنی میگذرد
میان آن همهــ پرچم سهـ رنگ پرچم زرد رنگ که رویش حک شده "کلناعباسک یا زینب"
با چشم هایی که خوب نمی بیند قدم به قدم بسویت میآیم
چادرم خاکی می شود ..
تمام جسم و روحم در آتش روضه مادر می سوزد
سنگی سرد ؛ ذره ذره خاکستر میشود آتش روضهـ !
نگاهت میکنم ؛ به زیبایی تصویر نگاهت در هیچ قاب عکسی ندیده امــ
طبق معمول تمام حرف ها یادم رفتهـ است
مسیر رفته را چند بار میروم و بر میگردمـ !!
خداحافظی سخت ترین کار ممکن است ..
بیقرار نوشتــ :
روضه مادر بخوانند دندان بر جگر بگذاری ، عجب حجمی دارد روضهـ مادر
داغ جاماندن از قافله اربعین کم دلمان را نسوزاند
روضه خوان یک جمله گفت : کجایند جا مانده های اربعین ؟
کم درد نکشیدیمـــــــــ ...
هر جا که نگاه می افتاد یا مسافری بود یا پخش زنده های پیاده روی یا عکس های موکب به موکب مسافرها یا آن چای عراقی که نمیدانم اصلا چه مزه ای دارد اما گمانم تلخ باشد یا ...
سهم دل ما هم حسرت ، گاهی هم حسادت ...
باقی حرفـها بماند برای دل بیقرارمــ ..
این پای شما این سر ما " حضرت زهرا "
افسوس که با خاک همه انس گرفتیمــ
بسته شد بال و پر ما "حضرت زهرا "
روضهــ خوان غلاف روضهــ بخوانـ
مکتوب میکنمــ کمی از روضه را ..
کوچهــ پس کوچهــ های مدینهـــ
دنبال خانه امیرالمومنین میگردیمــ
نشانهـ اش ؛ درب نیم سوختهـ و ...
درد دل با علمدار شهر :
هر بار کهـ اطرافت شلوغ میشود بغض میکنمـ
فکر میکنم اذن خواندن روضه مادر شما به روضه خوان ها داده ای اما سید ..دلم در کوچه پس کوچه های مدینه زمین خورده است
سیلی نخورده امـ اما تمام جسم و روحم درد میکند
در و دیوار دلم به هم خورده است به هم ریخته است احوالمـ ..
شهید باغبانی
کربــ بلا رفتهـ حال کربــ بلا رفته را خوبــ درک می کند
چهـ سری است نمیدانمــ !!
اما ساعت های کنار شما بودن چشم بر هم زدنی میگذرد
میان آن همهــ پرچم سهـ رنگ پرچم زرد رنگ که رویش حک شده "کلناعباسک یا زینب"
با چشم هایی که خوب نمی بیند قدم به قدم بسویت میآیم
چادرم خاکی می شود ..
تمام جسم و روحم در آتش روضه مادر می سوزد
سنگی سرد ؛ ذره ذره خاکستر میشود آتش روضهـ !
نگاهت میکنم ؛ به زیبایی تصویر نگاهت در هیچ قاب عکسی ندیده امــ
طبق معمول تمام حرف ها یادم رفتهـ است
مسیر رفته را چند بار میروم و بر میگردمـ !!
خداحافظی سخت ترین کار ممکن است ..
بیقرار نوشتــ :
روضه مادر بخوانند دندان بر جگر بگذاری ، عجب حجمی دارد روضهـ مادر
داغ جاماندن از قافله اربعین کم دلمان را نسوزاند
روضه خوان یک جمله گفت : کجایند جا مانده های اربعین ؟
کم درد نکشیدیمـــــــــ ...
هر جا که نگاه می افتاد یا مسافری بود یا پخش زنده های پیاده روی یا عکس های موکب به موکب مسافرها یا آن چای عراقی که نمیدانم اصلا چه مزه ای دارد اما گمانم تلخ باشد یا ...
سهم دل ما هم حسرت ، گاهی هم حسادت ...
باقی حرفـها بماند برای دل بیقرارمــ ..
سلام
دعامون کنید