حالی خیـــــال وصلت ، خوش می دهد فریبـــــمــــ ...
نیمه شب است . . .
هق هق های بی صدا و بغض های کال من . . .
گویا این بغض ها خیال رسیدن ندارند
که انگار می خواهند خفه ام کنند . . .
ازهمین حالا بابهانه ، بی بهانه ....
ازهمین حالا دلشوره مدام . . .
ازهمین حالا باران باران . . .
چه نکرد و نمیکند کربـــ بلا ندیدن !
ذره ذره آبـــــ شدم شبها خواب برچشمانم حرامـــ گشتـــــ !
می گویند آرام باش ، قدر این روزها و لحظه هایتـــــــ را بدانــ
چگونه آرام باشم وقتی سال پیش روز میلادم مهمان شاه نجف بودم؟
تولدمـــ اینجا . . .
نماز مغرب و عشاء
چه نماز جماعتیـــــ
اشک امان بریده بــــود
قلب از تلاطم ایستاده بود
چشمـــانمــ همه چیز را تار میدید
اما حالا . . .
امسال در این شهر غبار گرفته
که نفسم بالا نمی آید...
دلتنگی و بیقراری . . . اشک و آه ه ه و بی تابیـــ . . .
+ پ.ن 1 :
همه از خواب و من از فکر تو مست . . .
سخت می گذرد فکر این روزهای گذشته ی، با او بودن . . .سخت می گذرد . . .
پ.ن 2 :
سال پیش هدیه تولدم دیدار تو بود
اما امسال . . .
سال تولد من نه هجری شمسی ست و نه هجری قمری...
سال من هجری کربلایی ست...من همان دم که به کربلا هجرت کردم متولد شدم...
من امروز یکــــ ساله شده ام...
عیدتون مبارک