بانــــــــــوی دمشــــــــــق
دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۲۰ ب.ظ
تشنه شدی، آب نخوردی، بی یاورشدی، دستتو بستند، سیلی خوردی، شرمنده شدی، بگو :
"امـــــــــــــان از دل زینـــــــــــب (س)"
خبری از یوسف به کنعان نیاورده اند ؟
حتی یک پلاک ، تکه ای لباس برای تسلی دل خانواده ات نیاورده اند ؟
صدای شیون و زاری به گوش می رسد
شهادت بانوی دمشق است ،
مدافع حرمـ بانـــــو در نماز شبت ، در حرم بانـــو چه خواسته ای ؟
داغ سنگینی بر دل گذاشتهــ ای
داغ آخرین بار دیدنت را هم بر دل گذاشتهــ ای
حتی یک قبر هم ندارند در آغوش بگیرند خانواده اتــ .. "شهید سید جلال حبیب الله پور "
"امـــــــــــــان از دل زینـــــــــــب (س)"
خبری از یوسف به کنعان نیاورده اند ؟
حتی یک پلاک ، تکه ای لباس برای تسلی دل خانواده ات نیاورده اند ؟
صدای شیون و زاری به گوش می رسد
شهادت بانوی دمشق است ،
مدافع حرمـ بانـــــو در نماز شبت ، در حرم بانـــو چه خواسته ای ؟
داغ سنگینی بر دل گذاشتهــ ای
داغ آخرین بار دیدنت را هم بر دل گذاشتهــ ای
حتی یک قبر هم ندارند در آغوش بگیرند خانواده اتــ .. "شهید سید جلال حبیب الله پور "
بیقرار نوشت :
چهـ کرده ای با دلمــ
هرچهـ بیشتر در پی تو میگردم بیشتر بهانه گیر میشومـ
اشک های چشم هایمــ گواه است
شهید هادی کنار توست و تو در کنار شهید هادی چهــ سری است
چهـ کرده ای با دلمــ
بعد از بیست و هفت سال میخواهی بازگردی ؟
ای کهـ مرا خوانده ای راه نشانم بده ..