تولدت مبارک یا شهادت مبارک
نمیدونم بگم داداش
تولدت مبارک یا شهادت مبارک
۱۵ ساله رفتی ...
پنجشنبه بود که حالم اصلا خوب نبود راه افتادم سمت ارامگاه بین راه عکست دیدم وقتی عکست دیدم حواسم پرت شد چیزی نمونده بود ماشین بزنه بهم بوق ماشین منو به خودم اورد رسیدم ارامگاه بغضی که خیلی اذیتم میکرد شکست سرم که بالا کردم دیدم چند قدم اونطرف تر یه صدایی میاد صدای یه مادر یه مادر یه مادر شهید با قد خمیده اره اومده بود دیدن پسرش رفتم پیشش سلام کردم بدون اینکه حرفی بزنم حرف میزد میگفت پسرم هفته پیش مریض بودم نتونستم بیام دیدنت پسرم دلم برات تنگ شده بوود هی سنگ قبر میبوسید اشکام دیگه بند نمیومد مادر شهید گفت همه شهدا بخاطر من تو وطنشون رفتن نزارید خونشون پایمال بشه خیلی قشنگ حرف میزد مادر شهید گله داشت از جامعه امروز و.... برام دعا کرد ...
بعد از رفتن سرمزار شهید سید علی دوامی
راه افتادم سمت قبر جانباز شهید عباسعلی نیرین
که یهو یه پیرزن دیدم که هم خواهر شهید بود هم دو تا از پسراش شهید شده بودن یه کم پیشش نشستم یه کم از بچه هاش گفت و ازش خواستم واسم دعا کنه....